معنی خرده فرمایش
لغت نامه دهخدا
خرده فرمایش. [خ ُ دَ / دِ ف َ ی ِ] (اِ مرکب) فرمانی که از فرمانده ِ نالایق و کوچکتر صادر شده باشد. به استهزاء، دستور را گویند. به تعریض، دستور و فرمان و امر و ارجاع خدمت را نامند، چون: چقدر خرده فرمایش میدهید! به تعییر، دستورهای فضول.
خرده فرمایش داد...
خرده فرمایش دادن. [خ ُ دَ / دِ ف َ ی ِ دَ] (مص مرکب) دستورهای بیجا دادن، چون: چقدر خرده فرمایش میدهید!
فرمایش
فرمایش. [ف َ ی ِ] (اِمص) امر و حکم. (آنندراج). امر. حکم. دستور. (یادداشت به خط مؤلف). فرمودن. حکم و امرو فرمان و دستور. (ناظم الاطباء). || در تداول بازار، سفارش که برای تهیه ٔ جنسی دهند. (از یادداشت به خط مؤلف). توصیه و سپارش. (ناظم الاطباء).
خرده خرده
خرده خرده. [خ ُ دَ / دِ خ ُ دَ / دِ] (ق مرکب) کم کم. رفته رفته.بتدریج. تدریجاً. اندک اندک. (یادداشت بخط مؤلف).
فرهنگ معین
(~. فَ یِ) (اِمر.) (عا.) دستورهای مختلف. فرمایش های پیاپی و خسته کننده.
فرمایش
فرمودن، امر، حکم، دستور. [خوانش: (فَ یِ) (اِمص.)]
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) دستورهای مختلف متنوع فرمایشهای پیاپی و خسته کننده.
فرمایش
فرمودن
خرده خرده
اندک اندک بتدریج رفته رفته ((بچه های خرده خرده همه شیرینی ها را خوردند))
فرهنگ عمید
امر، حکم، دستور،
[مجاز] سخن شخص بزرگ،
فارسی به عربی
طلب
مترادف و متضاد زبان فارسی
امر، حکم، دستور، فرمان، فرموده
فارسی به آلمانی
Anordnen, Auftrag (m), Befehl (m), Befehlen, Bestellung (f), Ordnung (f)
معادل ابجد
1440